زندگی همچنان ادامه داره….

امروز بعد ازمدت ها یاد اینجا افتادم و وقتی اومدم دیدم هنوز چند نفری به اینجا سر می زنند این بود که تصمیم کرفتم سلامی بهشون بدم و نمی دونم چرا وسوسه شدم بنویسم  . فضای ورد پرس عوض شده و کلی گشتم تا این دیوار نویس را پیدا کردم. .

من هنوز وبلاگ ها را می خونم البته در سکوت .برای کوله بار عزیزم خیلی خوشحال شدم که بالاخره پرونده شون تکونی خورد و رینا هم که در کارش پیشرفت کرده و باعث بسی خوشحالیه. مریم  جان متاسف شدم که دوستت را از دست دادی غم سنگینیه. دوستان دیگه هم ظاهرن در حال ادامه ی زندگی هستند.

وبلاگ های مهاجرتی اغلب و خاموش و ساکتند و از اون شور حال چهار پنج سال پیش خبری نیست شاید بشه گفت اکثر گفتنی ها گفته شده البته هنوز تجربیاتی هست که مطمئنن ارزش گفته شدن داره اما اداره ی یک وبلاگ به تنهایی و سر پا نگه داشتن اون کار بسیار وقت گیریه. خوب بود اگر جایی بود که هر کس می تونست بره و یک چیزی که به نظرش ارزش گفته شدن را داره بنویسه برای آینده گان و یا دیگران.

من و خانواده ام هم خوبیم و زندگیمون در اینجا به یک ثبات نسبی رسیده. از مهاجرت بسیار راضی هستم و فکر نمی کنم در شرایط عادی برای زندگی به ایران  برگردم. البته سفر و دیدار چرا که نه اما تاسف می خورم برای سال هایی که اونجا از دست دادم زیر انواع فشار ها و هیجانات کاذب و غیر ضروری.

اینجا هم بهشت نیست البته . هرچند از نظر زیبایی بعضی جاهاش با شنیده های ما از بهشت هماهنگه  اما همه چیز زیبایی نیست.  اینجا هم ظلم و اجحاف هست  اینجا هم آدم ها اگه دستشون برسه و ترس از قانون نباشه سر هم کلاه میذارن و به هم دروغ میگن اما یک توافق همگانی وجود داره که ظاهر امور خوب و سالم به نظر میرسه باید خیلی بری تو کنه اش تا بفهمی انسان های همه جای دنیا امیال و اغراضشون  یکیه فقط یک جاهائی بی سیاست و بی تمدنن و با خشونت خواسته هاشونو اعمال می کنن اما در جاهای متمدن تر همون امیال و اغراض را کادو پیچی میکنن و روش هم یک پاپیون میزنن بهت تحویل میدن . همون فرقی که بین بشین و بفرما و بتمرگ وجود داره.  خوب مسلمه وقتی بهت بگن بفرما تو با آرامش میشینی و احساس بهتری داری.

برای همه  تون که به اینجا می آیید آرزوی سلامتی و موفقیت و شادی و آرامش واقعی و دورنی می کنم.

راست کامنت ها تائیدی نیست و نوشته هاتون بعد از ارسال منتشر میشه.